روانی من (درخواستی )
سلام من کیم اتم و چند روز به خاطر اینکه مامان بابام برا کار رفتن به استرالیا مجبور شدم تو خونه عموم زندگی کنم تا وقتی برگردن پسر عموم یه طورشیه ی روز باهام خوبه یه روز اذیتم میکنه اما خب چند وقتیه بهش حس پیدا کردم و خب دوستش دارم اما اون ازم متنفره
در همین حال گوشی ات زنگ خورد
لینا :سلام الاغ
ات : سلام گاو
لینا :هی امشب تو بار جشنه
ات :خب به من چه
لینا :ات بیا بریم فقط نیم ساعت میخونیم لطفا بیا بدون تو خوب نیس
ات : باش ساعت ؟
لینا :هفت
ساعت شیش و نیم
ات دوشش را گرفت و آماده شد و یک آرایش لایت و یه لباس باز پوشید و پیش دوستانش رفت
ات ویو
داشتم تو بار برای خودم میگشتم و ویسکی میخوردم که با نامجون چشم تو چشم شدم
نامجون :ات اینجا چه غلطی میکنی ؟
ات :آمدم جشن
نامجون:برگرد خونه
ات : نمیخواهم
نامجون :عه باشه پرنسس
ات :چی ؟,
نامجون:تو از الان به بعد پرنسس منی و الان هم میخوام یه پرنسس دیگه تو دلت بکارم بیبی
و ات رو برآید بغل کرد و بردش تو اتاق بار و کار های مستهجن کردن
و بعد از 1 سال نینی کوچولو یی به نام لیا دارن
خب
امیدوارم خوشتون بیاد درخواست دارید بگید و اگه بد شد که بد نشد افتظاح شد دیگه ببخشید و لایک و فالو فراموش نشه دوستون دارم خداحافظ
در همین حال گوشی ات زنگ خورد
لینا :سلام الاغ
ات : سلام گاو
لینا :هی امشب تو بار جشنه
ات :خب به من چه
لینا :ات بیا بریم فقط نیم ساعت میخونیم لطفا بیا بدون تو خوب نیس
ات : باش ساعت ؟
لینا :هفت
ساعت شیش و نیم
ات دوشش را گرفت و آماده شد و یک آرایش لایت و یه لباس باز پوشید و پیش دوستانش رفت
ات ویو
داشتم تو بار برای خودم میگشتم و ویسکی میخوردم که با نامجون چشم تو چشم شدم
نامجون :ات اینجا چه غلطی میکنی ؟
ات :آمدم جشن
نامجون:برگرد خونه
ات : نمیخواهم
نامجون :عه باشه پرنسس
ات :چی ؟,
نامجون:تو از الان به بعد پرنسس منی و الان هم میخوام یه پرنسس دیگه تو دلت بکارم بیبی
و ات رو برآید بغل کرد و بردش تو اتاق بار و کار های مستهجن کردن
و بعد از 1 سال نینی کوچولو یی به نام لیا دارن
خب
امیدوارم خوشتون بیاد درخواست دارید بگید و اگه بد شد که بد نشد افتظاح شد دیگه ببخشید و لایک و فالو فراموش نشه دوستون دارم خداحافظ
- ۲.۹k
- ۲۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط